گفت و گو

کلینت ایستوود



سال هاى زیادى گذشته. من کارم را در سینما با ژانرهاى وسترن و کارآگاهى شروع کردم. همچنان که سال ها مى گذشت و یک روند بلوغ طبیعى سپرى مى شد، من هم به دنبال داستان هاى متفاوت مى گشتم. شاید اگر نمى توانستم این چیزهاى جالب این قصه ها را پیدا کنم، سال ها پیش بازنشسته شده بودم. دهه ۸۰ براى من همراه بود با یک چرخش و تغییر موقعیت و در دهه ۹۰ هم به چیزهایى که مى خواستم رسیدم. در سال ،۱۹۹۲ من «نابخشوده» را ساختم، که داستانش را سال ها پیش خودم نگه داشته بودم. بعد در کارم آدم هاى مسن ترى را وارد کردم که دچار احساس پشیمانى شده بودند. آدم هایى با مشکلاتى مشخص که از عهده رفع آنها بر نمى آمدند _ در «خط  آتش» (۱۹۹۳) و نقش هاى متفاوت. همیشه در لحظه یک نقش خوب شکل مى گرفت. موقعى که داشتم روى «یک دنیاى کامل» (۱۹۹۳) کار مى کردم، اصلاً بنا نبود در آن حضور داشته باشم. «کوین کاستنر» به من گفت که بازى من به درد این فیلم ها مى خورد، من هم بازى کردم. بعد پل هاى مدیسن کانتى (۱۹۹۵) را ساختم که نقش یک مرد بالغ را در خود داشت.
من فقط کارى را مى کنم که باید انجامش بدهم. برایم فرقى نمى کند که چه نتیجه  اى برایم داشته باشد. جایزه گرفتن یا نامزدشدن براى یک جایزه هیچ وقت انگیزه اى براى من ایجاد نکرده براى من مسئله اصلى بازى در نقش ها است. وقتى که شما فیلمى را تمام مى کنید آن فیلم دیگر متعلق به شما نیست بلکه متعلق به مخاطبى است که قرار است آن را براى خودش تفسیر کند. او حق دارد که هرطور دلش مى خواهد با اثر روبه رو شود.
 

وقتى که «نابخشوده» را مى ساختم، با خودم فکر مى کردم که این فیلم به عنوان آخرین وسترنى که کار مى کنم، مى تواند نمونه خوب و کاملى از آب دربیاید. البته دیگران احتمالاً چنین احساسى نسبت به این فیلم ندارند، بلکه این قضیه فقط در مورد خود من است که این داستان را سال ها در درون خودم نگه داشته بودم. من به وضوح احساس مى کردم _ حداقل در طول مدتى که من درگیر این ژانر بوده ام- هیچ داستانى روایت نشده که بتواند با نابخشوده برابرى کند. به خاطر همین هم احساس کردم که این فیلم مى تواند براى من آخرین کار در این ژانر باشد. بعد «رود میستیک» را ساختم که البته خودم در آن بازى نکردم. کارکردن با بازیگرانى که همه جوان بودند، براى من واقعاً لذتبخش بود. موقعى که پشت دوربین بودم احساس مى کردم که خودم جوان شده ام و دوباره دارم بازى مى کنم. بعد یک دفعه، یک نفر فیلمنامه «دختر میلیون دلارى» را به من داد و من پیش خودم حس کردم که مى توانم نقش مرد را بازى کنم. احساس کردم که این آدم را مى شناسم من درست در سنى بودم که این شخصیت در آن بود. وقتى سال هاى زیادى از زندگى شما گذشته باشد، مى توانید مشکلات خانواده ها را بهتر بفهمید و مى توانید درک کنید که چرا رابطه این مرد با دخترش روز به روز بدتر مى شود. شاید قضیه به خاطر یک طلاق بد باشد، یا به این خاطر که او در جوانى بیشتر وقتش را صرف بوکس کرده و به او توجه نمى کرده است. شما روابط زیادى را دیده اید که شکل گرفته اند و از هم پاشیده  شده اند _ چه در خانواده خودتان و چه در خانواده هاى دیگر. شما چیزهاى زیادى براى به تصویرکشیدن در اختیار دارید شما از تخیل خود کمک مى گیرید این مسئله که او به چیزى براى احیاى خود و زندگى اش مى رسد و دوباره مجبور به از دست دادن آن مى شود، موقعیت تراژیکى است. این تراژدى تاثیرگذارى است که مى توانست توسط یونانى ها یا «شکسپیر» نوشته شود.
 

من هنوز کارکردن را دوست دارم. من وقتى درگیر کارى مى شوم که داستانش گیرا و قوى باشد. قبل از «رود میستیک» من نمى دانستم که قرار است چه کارى انجام بدهم. بعد یک دفعه نقدى روى کتاب یواس اى تودى خواندم. تقریباً قبل از این که کتاب را بخوانم احساس کردم که چه قدر کار خوبى باید باشد. به دفتر کارم زنگ زدم و گفتم بروند کتاب را بخرند. کتاب تازه همان روز قرار بود منتشر شود و سه روز بعد ما آن را گرفتیم من کتاب را تقریباً یک نشست خواندم. اما این یکى (دختر میلیون دلارى) برایم جذابیتى دوبرابر داشت، چون هم دوست داشتم آن را کارگردانى کنم هم این که نقش برایم جذاب بود. با رود میستیک شکى نبود که من باید در پشت صحنه مى نشستم. تا قبل از این فیلم تنها چیزى که به آن فکر مى کردم کارگردانى بود. خیلى دوست داشتم که در این نقش بازى کنم، اما قضیه به این شکل هم نیست که من بروم و به دنبال نقش بگردم. الان من دوست دارم با نقش خوبى روبه رو شوم که دوستش داشته باشم. بیشتر نقش هایى که من در طول سال ها داشته ام _ به خصوص در هالیوود- از سوى طرفدارانم به من تحمیل شده اند. هنوز هم خیلى ها به من مى گویند «چه طوره هرى کثیف رو دوباره زنده کنیم؟» من به شان مى گویم، «دوست دارید اون رو توى یک تریلر وسط یک بزرگراه ول کنید؟ با یک علامت اى اى آرپى در یک طرفش، و یک برچسب «من دارم ارثیه بچه ها را خرج مى کنم» در طرف دیگرش؟» بعدش چى؟ این فیلم طورى از آب در مى آید که همه در اولین لحظه کنار مى گذارندش. دیگر کسى این چیزها را نمى خواهد، چون من  خودم قبلاً آن را به شکل قابل قبولى ساخته ام.
 
منبع :
روزنامه شرق


نظرات 9 + ارسال نظر
نیلو چهارشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 05:57 ب.ظ http://niloonet.persianblog.com

سلام آریا جان...بابا تو که ماشاالله خیلی تند میری..ما به گردت هم نمیرسیم...یه کم یواشتر داداش...دارم آپدیت قبلیت را میخونم...کلینت استوود که دیگه حرف نداره...بالاخره امسال مزد این همه تلاشش را گرفت...راستی گفته بودی لاتین رانی را بنویسی واست...Rani Mukherjee...مثل اینکه خیلی از رانی خوشت اومده...دل من را هم برده....

حسنک وزیر پنج‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 08:37 ب.ظ http://www.hasanakvazir.persianblog.com

سلام - نگفتی این فیلم های خوب را به این سرعت از کجا میاری نگاه می کنی و بعد نقدهای به این خوبی می نویسی؟

ناصر جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 12:33 ق.ظ http://cinema-kids.persianblog.com

سلام عزیز ممنون که سر زدی و لینک گذاشتی.اگه بتونی لوگوش کنی که خیلی بهتر.منم لینکتو بزودی می زارم

حامد جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 05:13 ب.ظ http://hamedely.persianblog.com

سلام. اولا عید شما مبارک . نمی دونم قبلا تبریک گفته ام یا نه .اگه نگفته ام باید ببخشید اگر هم که گفته بودم باز هم ببخشید.نظر لطفتونه که شامل حال ما میشه و گرنه من در هنگام نوشتن جوری نمی نویسم که تعداد خوانندگان وبلاگم زیادتر بشه.

بهار شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 06:38 ق.ظ http://baharloveyoucinema.persianblog.com

سلام رفیق.خب دیگه هر آدمی یه نظری داره.به هر حال باید تا ۲۰ برم و خوشحالم که حدّاقل تو راضی هستی.پرکینز هم یه ۱۳ سالی هست که مرحوم شده .روحش شاد.گفت و گوی بسیار جالبی بود.امیدوارم زودتر این فیلمو ببینم.خوش باشی.

بهار شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 07:06 ق.ظ http://baharloveyoucinema.persianblog.com

بازم سلام.یادم رفت بگم که اون سالگرد تولّدش بوده ۴ آوریل.

حامد یکشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 01:24 ب.ظ http://art7.persianblog.com

ممنون از لطفی که نسبت به وبلاگ هنر هفتم دارید . موفق باشید .

‌‌بیژن باران دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 07:47 ق.ظ http://beji.persianblog.com

آریا جان سال نو شاد باشید. از ذوق و سلیقه شما حظ کردم. با دیدن عکسهای هنرپیشه ها یادهای لحظات خوب گذشته تداعی شدند. به روزم با- رود

مینا سه‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 08:29 ق.ظ http://mina-taranehha.persianblog.com

سلام و خسته نباشید.
واقعا میتونم بگم بهترین اطلاعات رو به ما میدین در زمینه سینما.
موفق و پیروز باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد