سایه خیال

  این مشخصات شما را به یاد چه کسی می اندازد؟
مردی با ابروهای گره کرده و نگاهی تهدید کننده با ته سیگاری که انگار بین لبهایش چسبیده ؛ با یک کلاه کابویی که لبه آن نیمه کج به سمت پایین کشیده شده و پانچوی کثیفی که همیشه به تن دارد و یک شیشلول خوش دست روغن کاری شده که در تاریکی هم برق می زند!
مواظب باشید! وای به حال شما حتی اگر به اسبش توهین کنید!
چه گفتید؟ هنوز هم نمی شناسیدش! کمی فکر کنید. خودشه! کلینت ایستوود در تریلوژی جاویدان سرجیو لئونه!

 

سخن آشنا

اکنون میان دو هیچ



قطعاتی از فریدریش نیچه

۱- مرد تنها
نفرت می ورزم
به دنباله روی و راهنمایی
- امربری؟
نه!
- حکمرانی؟
آن هم نه.
آن که هراسناک نیست کسی را نمی هراساند؛
و تنها آن که هراس می افکند دیگری را ره می نماید
نفرت دارم از راهبری خود حتی!
خوش دارم چون ورزاهای جنگل و دریا
به دمی خوش از خود گم شوم
در گمراهی خویش چمباتمه زنم؛
گرم پندار؛ سر به زیر افکنم؛
سر انجام از دوردستان خود را به خانه ام بخوانم
خود را به خویش گمراه کنم.

۲- آرزوهای پارسایانه
<<کاش می شد همه کلید ها به سرعت برق گم شوند 
و در سوراخ هر قفلی تنها دیتریش* بچرخد>>
در هر زمانی؛
هر دیتریشی چنین می اندیشد!

*نوع خاصی کلید ( مثل شاه کلید ) در زبان آلمانی

۳-
اگر آزادانه مجال انتخابم بود
با رغبت جایی برمی گزیدم در میانه بهشت
و ترجیحا جلوی درگاه آن!

۴-
آنان خدایشان را از هیچ آفریدند
شگفتا!
اکنون همو نابودشان می گرداند!

 
٪ بر گرفته از کتاب اکنون میان دو هیچ ترجمه علی عبداللهی